دریافت
عنوان: چشم های سرخابی(جلد اول)
حجم: 2.34 مگابایت
توضیحات: رمان خیلی قشنگیه
دریافت
عنوان: کریشنا (جلد دوم فرزند آتش)
حجم: 4.56 مگابایت
توضیحات: اینم جلد دوم
عنوان: درنده ی ولارینال
حجم: 4.98 مگابایت
توضیحات: اینم جلد سوم
دریافت
عنوان: چشم های سرخابی(جلد اول)
حجم: 2.34 مگابایت
توضیحات: رمان خیلی قشنگیه
دریافت
عنوان: کریشنا (جلد دوم فرزند آتش)
حجم: 4.56 مگابایت
توضیحات: اینم جلد دوم
عنوان: درنده ی ولارینال
حجم: 4.98 مگابایت
توضیحات: اینم جلد سوم
من خیلی به نوشتن همچین رمانایی علاقه دارم ولی نمیدونم چجور شروع کنم:(
اگه کسی میدونه بم بگه
ایمیل هم مدارم نمیتونم وارد رمان آنلاین شم
رمان خدمتکار رو چطوری دان کنم
سلام من تازه دارم رمان دختری با چشمان سرخ رو می خونم میشه بگید جلد اول ٬دوم داره یانه
ممنون میشم
سلام ببخشید خواستم بپرسم که کتاب پرستار دیوانه رو توی کجا می تونم پیدا کنم
سلام دوستان درمورد جلد دوم رمان دختر با چشمان سرخ(رمان خدمتکار)باید بگو میتونید با دانلود برنامه *رمان آنلاین*بخونید
پرنیای عزیزم ... دختری با چشمان سرخ نوشته من نیست . نمی دونم جلد دومش کجا پیدا میشه . کتابای من اسمشون به شرح زیره :
سه گانه فرزند آتش : 1- چشمان سرخابی 2- کریشنا 3- درنده ولارینال
مجموعه دوگانه سایه ها نمی میرند : 1- ازل و شعله های اقیانوس ( که ناکامله )
جلد دوم دختری با چشمان سرخ رو چجوری پیدا کنم😭😭😭
مریم جون جلد دوم دختری با چشمان سرخ رو چجوری پیدا کنم😭😭😭
چرا برای من دانلود نمیشه؟
سلام به خواننده و دوست عزیز
ممنون از حسن نظرتون نسبت به داستان . خوشحالم کردید .
درباره چاپ کردن راستش کتابی مجازی نشر پیدا کرده دیگه چاپ کردنش خالی از فایده است اما شاید یه روزی با تغییراتی که الان بهش فکر می کنم چاپش کردم . وقتی این کتاب رو شروع کردم 20 سالم بود و حالا نزدیک به سی سالگیمه و فکر می کنم جاهایی خام هست داستان که باید اصلاح شه . بزرگترین منتقد خودم همیشه خودم بودم و می دونم خیلی جاها قصه ای که نوشتم نیاز به اصلاح داره .
درباره ایده ادامه داستان حقیقتا شخصا موافق نیستم برای ادامه داستان ضمن اینکه ایده خام و چند دقیقه ای شما چند باگ در قصه ایجاد کرده . اولا که آیدن یه موجود مبدله و نمی تونه تولید مثل کنه . تو جلد اول اشاره کردیم که اونا در حقیقت مرده ان و تولید مثل غیر ممکنه براشون . هیچ جادویی مرده رو زنده نمی کنه . در طول بخش مرگ آدریان این حقیقت تلخ به بدترین شیوه به آیدن و ما اثبات شد .
و اینکه عطش تخت و خشکسالی و کتیبه و پیشگویی یه جورایی تکرار مکررات سه جلدیه که نوشته شده جز تاثیر روانی آفتاب روی مغز سربازا که ایده جالبی بود بقیش حالا به قول شما به خاطر خام و چند دقیقه ای بودن ایده تکراره یه جورایی . در نهایت با سقوط آیدن از عقاب در این داستان دوران هیولاها به پایان رسیده و حتی تکشاخ های طلایی هم سرزمینی که روزی متعلق به الف ها بوده رو ترک کردن . اگر قراره اتفاقی بیفته توی این سرزمین اینبار تنها جنایت انسان علیه انسان خواهد بود کی میدونه شاید منجی انسان ها از جنایت های خود انسان ها ، الفی باشه که از سرزمین پنهان و دوری برای نجاتشون فرستاده شده و شاید آدم ها دار سوزانی از آتیش براش تدارک ببینن چون عطششون به جنایت و قدرت تمومی نداره .
لطفاحنما بخونید
سلام خواسته یه ایده بدم برا فصل4
مثلا این که بعد یه مدت از دوران خوش وخرم بعد از ایدن دوباره تخت پادشاها رو پس می زنه و ایندفه علاوه بر تخت تاج هم دیگه سودای پادشاهی ایجاد نمیکنه و بجای اون ترس های پادشاه رو میاره جلو چشش یا گناه اغواگرشو تحریک میکنه و بعد از این معلوم میشه که ایدن یه بچه ناخواسته داشته(حالا یکدوم از دخترایی که قبل مرگش باهاشون رابطه داشته)حالا یه جوری تئونی کسی کشف میکنه که اقا ولیعهد اینو میارن شاه کنن تاج ارام میشه اما تخت نه و سرزمین رو نابودی میکشونه اینبار با خشکسالی .طی این خشکسالی افتاب رو عقل سربازا تاثیر میراره اینا به فرماندشون حمله میکنه این پناه میبره به مقبره دالویش سربازام مقبره رو تخریب میکنن که یه کتیبه پیدا میشه با ترجمه کردن اون میفهمن که باید ایدن ادریان و برگردونن از دنیای مردگان و وقتی که اسک نویسنده اون کتیبه رو میبینن میفهمن که یه انسان جاودانه که هیولا نیست و انسان مونده که اسیاییم هست توی دنیا انسان هاست
این ایده خامه و حاصل چند دقیقه فکره و باید روش کار بشه
وای من عاشق این داستانم
اما بخدا جلد اخرشش گریه کردم سر مرگ ادریییییان
هق هق....چرا ادریان کشته شد هان؟
ولی به هرحال خیلی خیلی خیلی زیباست این رمان بهترین رمان عمرمه♥
من خودم تصور ذهنی قوی دارم و برام دردناک بود...:)♡
ولی داستان محشره اییه
رمان دوست عزیزم
من به عنوان نویسنده فقظ خلقش نمی کنم ... من هم به اندازه شما .. شاید بیشتر درگیر شخصیت هام .. باهاشون و به جاشون زندگی می کنم ...
من اونو نکشتم ... سرنوشت و البته بریان ... اینکارو کرد ...
داستان خلق میشه ... نویسنده ها واسطه به ظهور رسیدنشونن ...
به نظرتون زندگی برای شخصیت دوست داشتنی ما بهتر بود یا مرگی به این شگفتی ... اگه زنده بود نهایتا شاه میشد ... حکومت می کرد ... مرگ از اون اسطوره ساخت ...
جاودانگی در چیه واقعا ؟
اگر خاطرتون رو مکدر کردم .. البته عذر می خوام
چراااا کشتینش؟ واقعا از زجر دادن ما لذت می برید؟؟ باید خوب می شد یه جورایی نمی دونم همچین چیزی. این نهایت بی دل بودن یه نویسنده رو نشون می ده ما غرق رمان می شیم و تو فقط خلقش می کنی ما به جای شخصیت ها زندگی می کنیم و تو می کشیشون.
خیلی عالی بوپوووووووووووود خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی تر
داستان واقعا قشنگ و جذاب بود و من از خوندنش واقعا لذت بردم 😍اما آخرش برام فقط غم و اندوه و اشک به جاگذاشت 😭 و ظالمانه تموم شد.. آیدن این زندگی حقش نبود.
امیدوارم در آینده اسم این نویسنده با استعداد رو پای رمان های زیبای دیگه هم ببینم و کتاباشون رو بتونن چاپ کنن.
پری عزیز ممنون از تحلیل انتقادی ارزشمندت .
فقط چه الزامی برای خوب تموم شدن سرنوشت شخصیت اول هست ؟
درواقع این داستان روایت سرنوشت یک ضد قهرمان یا آنتاگونیسته نه روایت زندگی یک قهرمان یا پروتاگونیست. آیدن هیولای داستان بود که مرد و با مرگش زمستون تموم شد.
اینکه یه آنتاگونیست چه مسیری رو طی می کنه تا به ضد قهرمان تبدیل بشه مساله داستان بود. اینکه خیر و شر مطلق وجود نداره و تنها اصل ثابت جهان بی ثباتیه. بنابراین شخصیت ها ثابت نیستن ... محصول زمانن ... آیدن هم محصول زمانه ... محصول تردیدها و اشتباهاتش و محصول سرنوشت تراژیکی که گریزی ازش نداشته.
تو داستان های مختلف رستگاری نهایی رو برای شخصیت ها می بینیم اما در این داستان ... قصه، سیر شقاوت نهاییه ... خود آیدن هم شب مرگش با خودش میگه ... شقاوت انتهایی نداره آیدن ولی تو شاید تا تهش رفتی !
من خودم داستان های تخیلی می نویسم و به نظرم انتخاب درستی بود که آدریان کشته شد این باعث شد داستان از حالت کلیشه ای در بیاد ولی می تونست خیلی جالب تر ادامه پیدا کنه خیلی بد تموم شده بود چون نویسنده ایده ای برای پایان داستان نداشت و یه جوری سرو تهشو جمع کرده بود نباید آیدن به عنوان هیولا می مرد
سلام . بعد از مدت ها به این وبلاگ سر زدم و از خوندن کامنت هاتون بی نهایت خرسندم ...
راستش من خودم هم دل خوشی از آیدن نداشتم ... اما یه داستان وقتی تاثیر گذار میشه که فارغ از دلبستگی هامون با منطق داستان پردازی پیش ببریمش ...
درباره اون سوال دوستمون که گفتن لالایی توی رمان هست ... بله ... در جلد دوم و سوم هست .. که توی جلد سوم کامل تر اومده ... به انگلیسی هم گذاشتمش ولی نمی دونم تو نسخه ای شما خوندید متن انگلیسی لالایی بود یا نه ...
و اون سوال که پرسیدید روهان چطور شاه شد ... روهان آیدن رو کشت ... آخرین سکانس قبل از گریز به آینده تلویحا بیان میشه ...
و اینکه ... این سه گانه تموم شده ... اما گه علاقه مند باشید ... توی وبلاگ خودم مشغول تایپ یه رمان جدید هستم که اونم فانتزی و افسانه پردازیه ... اگه دوست داشتین دنبالش کنید ... دو تا جلده ... به نام سایه ها نمی میرند ... کتاب اول : ابد و شعله های اقیانوس
ادمین این وبلاگ لطف کرده و معرفی کرده وبلاگ رو ... خودمم آدرسش رو اینجا میذارم ...
ممنون از لطف و حسن نظرتون ...
اینم آدرس وبلاگ : ghesehpardaz.blog.ir
فصل جدید چیشد نوشته نمیشه؟ من نمیخوام اینجوری تموم شه ادریانو از اول خلقش کنین 😣
سلام این لالاییه تو رمان واقعا هست اخه هرچی تو گوگل میزنم نمیاره
سلام رمان واقعا متفاوت و جذابی بود ادریان واقعا تو غروزش گم شده بود و رزا خیلی دلم سوخت و اما ایدن رو مخ ترین شخصیتی بود ک خوندم ولی ازش خوشم میومد اما وقتی پادریکو کشت واقعا ازش بدم اومد و اخرش من نفهمیدم روهان چجوری پادشاه شد؟شیلا چجوری مرد؟خواهش میکنم جواب بدین دارم دیوونه میشم
آیدن نبااااید میمرد،اصن حقش نبود که آخر داستان به عنوان هیولا کشته شه ولی آدریان از همون اولم معلوم بود که میمیره درکل عااااالی بود امیدوارم بازم آثار خوبی از این نویسنده ببینیم
چرا ادریانو کشتییین 😭کاش حد اقل مثل اون خرافاتی ک بین مردم پخش شده بود روحش تو بدن ایدن متولد میشد 😶اصلا کاش ایدن میمرد تیکه تیکه میشد ادریان چرا اخهههه
سلام
خبر دارین که رمان دیگه ای هم دارند یا در حال تایپ هستن؟
این مجموعه که واقعا قوی و عاالی بود
سلام mysterious Darkness
می تونی به وبلاگم سر بزنی یا بهم ایمیل بزنی به آدرس زیر :
Maryam.smaeeli@yahoo.com
یه دنیا ارادت : نویسنده سه گانه فرزند آتش
مریم اسماعیلی (mahya1993)